My NoTe

من هنوز از بازى کلاغ پرمیترسم، میترسم بگویم تو، و تو آرام بگویى پر…!!!

لحظه های سکوتم

لحظه های سکوتم

پر هیاهوترین دقایق زندگیم هستند...

مملو از آنچه میخواهم بگویم

و

نمی گویم...!!!

+ نوشته شده در  یک شنبه 7 / 7 / 1391برچسب:لحظه,سکوت,هیاهو,ساعت دلتنگی  توسط Silence Girl 

کودکی! یادش بخیر!

ون روزا یادش بخیر ؛ چه روزای قشنگی بود ...

کوچک که بودیم چه دل های بزرگی داشتیم

اکنون که بزرگیم چه دلتنگیم

کاش دلهامون به بزرگی بچگی بود

کاش همان کودکی بودیم که حرفهایش

را از نگاهش می توان خواند

کاش برای حرف زدن

نیازی به صحبت کردن نداشتیم

کاش برای حرف زدن فقط نگاه کافی بود

کاش قلبها در چهره بود

اما اکنون اگر فریاد هم بزنیم کسی نمی فهمد

و دل خوش کرده ایم که سکوت کرده ایم

سکوت پر بهتر از فریاد تو خالیست

سکوتی را که یک نفر بفهمد

بهتر از هزار فریادی است که هیچ کس نفهمد

سکوتی که سرشار از ناگفته هاست

ناگفته هایی که گفتنش یک درد و نگفتنش هزاران درد دارد

دنیا را ببین ...


ادامه مطلب یادت نره...

پ.ن: حتما این پست رو بخونید!


ادامه سکوت
+ نوشته شده در  پنج شنبه 2 / 6 / 1391برچسب:کودکی,سکوت,قهر,آشتی,دوست داشتن,,,,ساعت دلتنگی  توسط Silence Girl 

سکوت

در میان مشکلات گاهی سکوت کن...!
شاید خدا حرفی داشته باشد برای گفتن...
 

 

+ نوشته شده در  پنج شنبه 19 / 5 / 1391برچسب:مشکلات,سکوت,خدا,حرف,ساعت دلتنگی  توسط Silence Girl 

سکوت!

 

معنائی در کلمات نیست ... در "سکوتی" است که بین آنهاست ...
کلمات دانسته ها را در بر می گیرند
اما کیست جز سکوت
که سهم ما را از نادانسته ها بیان کند ؟! 

+ نوشته شده در  شنبه 10 / 5 / 1391برچسب:سکوت,کلمات,دانسته,سهم,ساعت دلتنگی  توسط Silence Girl 

ساز دلتنگی!

 صداي چک چک اشکهايت را از پشت ديوار زمان مي شنوم و مي شنوم که چه معصومانه در کنج سکوت شب ‌، براي ستاره ها ساز دلتنگي مي زني و من مي شنوم مي شنوم هياهوي زمانه را که تو را از پريدن و پرکشيدن باز مي دارد آه ، اي شکوه بي پايان اي طنين شور انگير من مي شنوم به آسمان بگو که من مي شکنم ! هر آنچه تو را شکسته و مي شنوم هر آنچه در سکوت تو نهفته!

+ نوشته شده در  شنبه 3 / 5 / 1391برچسب:شب,سکوت,اشک,شکستن,ساعت دلتنگی  توسط Silence Girl 

شب

 

شب را دوست دارم بخاطر سكوتش سكوت را دوست دارم بخاطر آرامشش آرامش را دوست دارم بخاطر بودنش در تنهايي تنهايي را دوست دارم بخاطر بودنش در عشق و عشق را دوست دارم بخاطر دوست داشتنش!

 

+ نوشته شده در  شنبه 3 / 5 / 1391برچسب:شب,سکوت,تنهایی,آرامش,عشق,ساعت دلتنگی  توسط Silence Girl 

مرگ و سکوت

 مرگت درست از لحظه یی آغاز می شود که در برابر آن چه مهم است ، سکوت می کنی!

+ نوشته شده در  سه شنبه 1 / 5 / 1391برچسب:مرگ,سکوت,گفتن,ساعت دلتنگی  توسط Silence Girl 

رفتن


  تا چشم ها را بستم
آرزويم تو شدي
فكر رفتن كردم
سمت و سويم تو شدي
تا كه لب وا كردم
گفتگويم تو شدي
در ميان سكوت شبهايم
جستجويم تو شدي
زير باران پر احساس خيال
شستشويم تو شدي
هركجا بودم من
پيش رويم تو شدي...
مهربان در تمام قصه هاي من
هيچ كس جز تو نبود
همه اويم تو شدي ...!

 

+ نوشته شده در  یک شنبه 30 / 4 / 1391برچسب:رفتن,سکوت,باران,تو,ساعت دلتنگی  توسط Silence Girl 

عمق سکوت

  چه صدائیست که پیچیده در این جنگل مرگ ؟ چه کسی تیشه بر این شاخه ی افتاده زمین می کوبد؟ این تبر مال تو نیست؟ دستها آن تو نیست ؟ تو چه محکم و چه کاری و چه با عشق و علاقه! به من شاخه ی افتاده ی خشکیده تبر می کوبی! آی آرام بزن می شکند عمق سکوت وای آرام بزن تا نکنم آه تو را! جمع کن هر چه شکستی دل من هیزم خوبی شد! آتشی بردل من زن که ببینی : عشق هم می سوزد ! خوب هم می سوزد!

 

+ نوشته شده در  شنبه 21 / 4 / 1391برچسب:مرگ,عشق,سکوت,ساعت دلتنگی  توسط Silence Girl