My NoTe

من هنوز از بازى کلاغ پرمیترسم، میترسم بگویم تو، و تو آرام بگویى پر…!!!

نامه ای پر از باران

 شایـــــــــد این بار


نامه ای پر از بـــــــــــــــــاران
برایت بنویسم

 


وقتی به هــــــــــــوای دیدنت

قلـــــــــــــــب ابرها هم
تند تند می تپد

 


یاد تو
مثل چیزی شبیه یک قطره بــــــــــــــــــاران

بر لبهای خشک و ترک خورده ام
لیـــــــــــــــز می خورد !!!!

+ نوشته شده در  یک شنبه 7 / 7 / 1391برچسب:نامه,باران,نوشتن,دیدنت,قلب ابر,یاد تو,ساعت دلتنگی  توسط Silence Girl 

دست باران

هنوز 

      دست باران درد میکند...

              از تشییع ِ بی پایان ِ تن ِ من!

+ نوشته شده در  سه شنبه 12 / 6 / 1391برچسب:باران,تشییع,تن,من,ساعت دلتنگی  توسط Silence Girl 

رفتن


  تا چشم ها را بستم
آرزويم تو شدي
فكر رفتن كردم
سمت و سويم تو شدي
تا كه لب وا كردم
گفتگويم تو شدي
در ميان سكوت شبهايم
جستجويم تو شدي
زير باران پر احساس خيال
شستشويم تو شدي
هركجا بودم من
پيش رويم تو شدي...
مهربان در تمام قصه هاي من
هيچ كس جز تو نبود
همه اويم تو شدي ...!

 

+ نوشته شده در  یک شنبه 30 / 4 / 1391برچسب:رفتن,سکوت,باران,تو,ساعت دلتنگی  توسط Silence Girl